کارگران آپارتايد نميخواهند!
جواب به بهمن شفيق
احمد بابائى

بهمن شفیق و محفل دو سه نفره اش٬ که هر کدام هم سازى ميزند٬ سالهاست که با زدن ادکلن "عرق کارگر" در خارج کشور قصد دارند که خود را "کارگر کارگری" معرفی کنند. کار اين نوع تفکر اينست که عليه "روشنفکران" و يا غير کارگران بعنوان "قشرى پست" و در مواردى "عفونى" سخن بگويند و کارگران "شريف و ساده" را از شر اين موجودات خبيثه دور نگهدارند. اما مشکل اصلى اين آقايان اينست که خودشان يا عموما کارگر نيستند و يا اگر زمانى يکى دو سال در جائى کار کرده باشند آن را مثل قپه و درجه ارتشى٬ وسيله فخر فروشى و امتيازگيرى از اين و آن کرده اند. در واقع زندگى در گذشته دکان بقاى سياسى امروز آنهاست. اين خط در ميان کارگران و فعالين کارگرى هيچوقت جائى پيدا نکرد و به گرايشى قوى تبديل نشد. امروز نيز بجز محافلى که هر تک نفرشان بقيه و چه بسا خودش را هم قبول ندارد به شکل آزمايشگاهى زنده است.

موضوع چيست؟ على جوادى در مقاله اى به نقد نگرش سنديکاليستى رضا رخشان پرداخته است و بهمن شفيق در فحش نامه "آقا ببخشید، شما؟" عليه على جوادى٬ مثلا با قصد دفاع از رضا رخشان٬ آبروى هرچه کارگر و فعال کارگرى را برده است. او بحث نکرده و سر نکات مورد نظر على جوادى نرفته بلکه با کينه اى شخصى٬ که معلوم است ريشه دار است و هادى خرسندى را هم به کمک طلبيده است٬ وارد زندگى خصوصى على جوادى شده و زندانبان شکنجه گرهاى جمهورى اسلامى را از على جوادى کمونيست با انصاف تر تصوير کرده است. اين بروز سمپاتى به جلاد و زندانبان و شکنجه گر و اين آنتى پاتى به يک کمونيست شرافتمند٬ دنياى کج و کوله و ارتجاعى بهمن شفيق را جلو همه ميگذارد. آن "ظريف" که از داوود لشکرى زندانبان تعريف کرده و بهمن را به اين نتيجه رسانده که على جوادى بدتر از اوست٬ خود بهمن است. اين حرف دل خود بهمن است که قرار است به بهانه "دفاع از رضا رخشان" و عليه على جوادى قلمى شود. اين "مانيفست" جديد بهمن است که اعلام کند داود لشکرى زندانبان شرافتش از على جوادى بيشتر بود! او خطاب به على جوادى حرف ميزند اما روى سخنش با کسانى ديگر است. حتما داوود لشکرى و داوود رحمانى و مرتضوى و ديگران اين سخن نغز بهمن را وقتى که امثال منصور اسالو و فعالين کارگرى و زندانيان سياسى کمونيست را شکنجه ميکنند يادآور خواهند شد!    

آقا بهمن! به من مربوط نيست که چطورى زندگى ميکنيد و از کدام منبع نان ميخوريد. اما حالا که خود را به مقام خودگمارده مدعى العموم کارگران و رضا رخشان ارتقا داده ايد٬ لازم است بگويم که من عمرم را در کارخانه ها و فعاليت ميان کارگران صرف کردم. اگر روزى در روياهاى پوچ تان مقامى بدست آورديد و قرار بود دستهاى پينه بسته و شجره کارگرى اين و آن را چک کنيد تا حق آزادى بيان و يا حق زنده ماندن و يا نفس نان خوردن را به آنها و کودکانشان بدهيد٬ من حتما شجره چند نسل کارگر بودن را روى ميز حضرت آقا خواهم گذاشت! اما اگر ميخواهى کمى حقايق ساده را بفهمى٬ باور کن که ما کارگران دو شيفته جان ميکنيم که فرزندانمان لااقل مثل ما برده نشوند. مبارزه ميکنيم که خانه و زندگى و رفاهيات و حرمت و حقوق براى خانواده کارگرى و همه جامعه تامين کنيم. از کسى هم کارت کارگر بودن نميخواهيم. بهمن آقا! کارگران دنبال نجات از اين وضعيت اند. کارگران در نقد اجتماعى آپارتايد سرمايه دارى دنبال برقرارى آپارتايد کارگرى نيستند. کمى رشد کن٬ کارگر در دنياى واقعى با آن موجود مريخى که در تصور تو و امثال تو هست مطلقا شباهتى ندارد.  

رضا رخشان بى تقصير است
رضا رخشان يک فعال کارگرى است. سنديکاليست است و خط سياسى اش را من قبول ندارم و بعنوان کارگر کمونيست فکر نميکنم اين خط دردى از هزاران درد کارگران دوا کند. اما رضا رخشان و منصور اسالو و ديگر فعالين سنديکاليست جزو طبقه من هستند٬ جزو جنبش کارگرى هستند٬ با هر اختلافى دردشان تحقق حقوق کارگران است. بهمن اما پشت رضا رخشان سنگر ميگيرد تا خود را استتار کند. بهمن حتى سنديکاليست هم نيست٬ يک سنديکاليست در ايران بسيار سياسى تر از امثال بهمن است. بهمن و نوع او که امروز "کارگر کارگرى" شدند٬ يا ريشه در سنت پيشگام و جنبش دال دال و يا سنت مائويسم و ناسيوناليسم چپ دارند. بهمن هرچه ميگويد مسئولش خودش است و اين وسط رضا رخشان بى تقصير است. حساب ايندو جداست.  

از موضع ملى اسلامى عليه کمونيسم کارگرى
کمونيستهاى کارگرى هيچوقت از فعالين علنى و اجتماعى نخواستند که شعار عليه حکومت بدهند و يا جار بزنند که با اين و يا آن حزب اپوزيسيونى رابطه و نزديکى دارند. اين بديهيات را همه ميدانند. اما يک فعال علنى که آگاهانه مجيز قانون اساسى و حکومت اسلامى و غيره را ميگويد و با اعتراض روبرو ميشود٬ فورى عده اى ميگويند "آخر در داخل کار ميکند"! اين موضع توده اى اکثريتيها و فعالين جنبش ملى اسلامى است که ميخواهند سياست طرفدارى از حکومت را با توجيه "فعاليت در داخل" به مردم بخورانند. على جوادى در نقدش نگفته که چرا رضا رخشان شعار سرنگونى و يا انقلاب نداده است. گفته است چرا عليه سرنگونى خواهى و انقلابيگرى آنهم بعنوان "نماينده جنبش کارگرى" حرف ميزند؟ بهمن هم ناگهان حاضر شده و ميگويد "ببخشيد آقا" و نمايش بيدادگاه برايمان مينويسد که طرفين اين دعوا چه کسانى هستند و لذا حق حرف زدن چگونه است. بجاى اينکه به سوال على جوادى پاسخ گويد که اين اظهارات آب به آسياب "جنبش سبز" ميريزد و ضرورتى براى طرح آن در دفاع از مطالبات برحق کارگرى نيست٬ بحث روى اين ميرود که على جوادى از چه طريقى نان ميخورد و کجا زندگى ميکند و رضا رخشان کجا و چگونه!؟

اولا شما جواب نداديد که اين نوع اظهارات آب به آسياب جنبش سبز ميريزد يا نه؟ ثانيا مگر جنابعالی مدعی العموم رضا رخشان و یا دیگر فعالین جنبش کارگری هستی که به جای دفاع سیاسی زندگی شخصی آدمها را کالبد شکافی ميکنی؟ ظاهرا آقای شفیق بدش نمیاد رضا رخشانها در حلبی آباد زندگی کنند تا ایشان از آن دستمایه کرده تا شرایط زندگی طبقه کارگر را که جامعه سرمایه داری به او تحمیل کرده به حساب کمونیستها بگذارد!

"آزادى براى خلق"
بهمن شفيق در فحشنامه اش در مورد آزادى بيان و حکومت کارگرى هم ابراز نظر کردند. بهمن مينويسد: "نکته کوچکی که جوادی فراموش کرده است این است که آن جامعه کمونیستی حکومت همان رضا رخشان ها است و این آنها هستند که باید فکر کنند که به امثال جوادی اجازه بیان آزادانه نظرات خود را بدهند یا نه. امری که با توجه به رفتار ایشان به هیچ وجه پاسخی روشن ندارد . "

بايد روزى هزار بار "شکر" کنيم که نواده هاى سوسياليسم فئودالى جائى در سياست ايران ندارند و گرنه نسلهاى بعدى هم بايد داغ "وزارت ارشاد" آقا بهمن روى تنشان بخورد. ايشان هنوز نميتواند شش نفر را جمع کند دارد ما را تهديد ميکند که در "جامعه کمونيستى" کسانى که سابقه کارگرى ندارند و يا روزى در نقد يکى از کارگران چيزى گفتند از آزادى بيان محروم خواهند شد و بعبارت ديگر سر و کارشان با آقا بهمن خواهد افتاد. از آپارتايد کارگرى مورد نظر بهمن آقا به نفى آزادى بيان کمونيستها و قرار گرفتن در موقعيت پائين ترى در قياس با شکنجه گرن قرار گرفتيم. آينده پرونده ما روشن است: دادگاهى بجرم کارگر نبودن٬ محکوميت به بردگى در اردوگاه کار اجبارى٬ و سر و کله زدن با هیت نظارت متخصص شجره و سابقه کار حضرت والا! روح سوسياليسم خلقى پيشگامى که آزادى را براى خلق مورد نظرش ميخواست بار ديگر حلول کرده است اما اينبار با نام بيگناه "جامعه کمونيستى"! شايد به همين دليل است که از داوود لشکريها اعاده حيثيت ميشود.

آقا بهمن! بجاى اين ترهات که يک قرن از برنامه بلشويکها و سه دهه از برنامه اتحاد مبارزان کمونيست و دو دهه از برنامه يک دنياى بهتر عقب تر است٬ برو فکرى بحال اين افکار مرتجع ات بکن. کارگران و کمونيستها تاريخا پرچمدار آزادى جامعه بوده اند و آزادى بيقيد و شرط بيان گوشه اى از آنست. بجاى خودت حرف بزن. باور کن رضا رخشان و هر فعال کارگرى اگر اين حرف تو به گوشش بخورد از خجالت تا بناگوش سرخ ميشود. اين دفاع از کارگر نيست٬ بازى کردن با شرافت و آبروى تاريخى کارگران است. اين "مانيفست" جديد شما مثل آن "مانيفست" رضا مقدم که شما طرفدارش شديد مفت نمى ارزد. راستى کوروش مدرسى که تئوريهايتان بهم نزديک شده و به همديگر نان قرض ميدهيد٬ بايد حواسش به زندگى خصوصى اش باشد. شايد بهمن نشنيده که ايشان سنديکا را با اتحاديه نخود فروشان مقايسه کرده و شايد هم شنيده و حس تملق متقابل هم محفلى فعلا او را از غضب شما معاف کرده است!

پيشينه فعاليت در ميان کارگران
بهمن شفيق نوشته است على جوادى "فاقد هر گونه پیشینه ای از فعالیت در میان کارگران است". على جوادى نه فقط در ايران بلکه در آمريکا سابقه فعاليت گسترده اى در ميان کارگران دارد. کمى به حافظه تان و اسناد رجوع کنيد شايد کمک کند و اين را حتما در پرونده على جوادى ملحوظ کنيد. على جوادى حتى اگر يک دقيقه چنين پيشينه اى نداشت مجرم نبود. اما بهمن آقا و هيئت نظارت و تحقيق اش بايد کمى دقيق تر باشد تا خدائى نکرده سر بيگناهى روى دار نرود!

بهمن شفيق و امثال او چند جمله سر و دم بريده منصور حکمت را زمانى پلاتفرم خود قرار دادند تا بزعم خود با حرفهاى خود او به نقدش بنشينند. اينجا را بايد به بهمن حق داد که حقيقتا اين دنيا وارونه است و امثال بهمن بجاى روى پا با سر راه ميروند. از جمله در فحشنامه اش عليه جوادى از اين حرف زده که حاضر است با حقوق متوسط و يا حقوقى معادل يک کارگر متخصص در حکومت کارگرى زندگى کند يا نه؟ اينهم فرمولى است که از برنامه هاى کمونيستى ما اقتباس شده و به طرف خود ما پرت ميشود. اما يک تفاوت دارد: تفاوت اينست که در جامعه اى که مبتنى بر آزادى و برابرى و خوشبختى همگان است کارگر ديگر کارگر نيست و همه از مواهب و ثروت اجتماعى برخورداند. بهمن اما ظاهرا حقوق ٣٠٣ هزار تومان و حقوق متوسط همين جامعه را مبنا قرار داده است. فقط اينرا ميدانم که کارگران حاضر نيستند با اين حقوقها زندگى کنند اما بهمن را نميدانم که حاضر است يا نه و امروز با چه حقوقى زندگى ميکند؟

ديدگاههاى ارتجاعى بهمن شفيق محصول تسليم او در دوره عروج دو خرداد است. اين ديدگاهها در اساس همانند و درايندوره عود کرده اند. تفکرى که کارگر را يا طرفدار احمدى نژاد ميداند و يا مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى را به حساب جنبش ارتجاعى درون حکومتى منتسب ميکند. آخر قرار بود مردم سرنگونى نخواهند٬ قرار بود به جمهورى اسلامى رضايت داده باشند٬ و قرار است هر اعتراضاشان در دفاع اين و آن در حکومت اسلامى سرمايه داران باشد. امروز هم همين است. تفاوت در اينست که جنبش براى سرنگونى و مبارزه عليه بنيادهاى حکومت سرمايه داران اسلامى خواب مردگان سیاسی را بهم زده و بهانه اى يافته اند تا اين آشفتگى را بيرون بريزند. اما از نظر سياسى مطلب بهمن شفيق اين ارزش را داشت که ماهيت واپسگراى خط "کارگر کارگرى" بيشتر برملا شود و بيربطى آن با مبارزه واقعى کارگران عريان تر شود. فحاشى و دروغ بافى عليه کمونيستها هنر جديدى نيست٬ بهمن شفيق هم اولين نفر و آخرين نفر نيست٬ او صرفا با ماسک قلابى دفاع از کارگر توانائى خود را در اين هنر براى دشمنان قسم خورده کمونيسم و جنبش طبقه کارگر بنمايش گذاشته است. *
يک دنياى بهتر: احمد بابائى فعال کارگرى کمونيست و از جمله از سال ۵٨ تا ۶٩ کارگر کارخانه هاى آکام بتون٬ ايران ناسيونال٬ و ايران تاير بوده است.